نادر ساعی‌ور با فیلم تازه‌ای به نام شاهد در جشنواره ونیز حضور خواهد داشت که روز چهارشنبه این هفته، هفتم شهریور آغاز می‌شود. فیلمی که تصویرگر نیروهای امنیتی است و به شکلی ادامه فیلم دیدنی قبلی: بی‌پایان.

اغلب فیلم‌های سیاسی ایرانی که بی‌پرده از وضعیت ویرانگر ایران می‌گویند برای تماشاگران غربی یک حالت دوگانه شوخی/جدی -یک گروتسک- محسوب می‌شوند.

گروتسک وضعیتی است که مرزی میان تراژدی و کمدی در آن وجود نداشته و همه‌چیز هم‌زمان حول ترس و خنده می‌گردد (نمی‌دانی باید بخندی یا بترسی!) ولی در مدنیت غرب معمولا این دو لحن از یکدیگر تفکیک می‌شود (همه‌ چیز سر جای خودش است) در حالی که فرهنگ ایرانی (چه پیش و چه پس از انقلاب) با این وضعیت تلفیقی شکل گرفته و این شاکله فرهنگی به بطن نظم و قانون و عرف و مناسبات رفتاری نیز رخنه کرده است -این‌که زنانی را به جرم نداشتن روسری می‌کشند، این‌که خواننده‌ای را به‌جرم آواز خواندن زندان می‌کنند، این‌که رییس‌جمهور نورچشمی نظام در عرض چند سال رد صلاحیت می‌شود و ...، همه از تراژدی کمدی این فرهنگ برمی‌آید اما با گسترش فیلم‌های زیرزمینی به‌نظر می‌رسد جهان غرب تازه دارد با این فرهنگ آشنا می‌شود و هنوز نمی‌داند آن‌چه می‌بیند آگاهانه کمدی است یا بخشی جدایی‌ناپذیر از یک وضعیت فرهنگی.

از دایره جعفر پناهی تا بی‌پایان ساخته نادر ساعی‌ور، همه با واژه گروتسک تعریف شده و اغلب معرف یک فرهنگ هستند.

گروتسک بی‌پایان، با یک بازی آغاز می‌شود؛ ایاز فردی ترسو و بزدل برای غلبه بر ترس‌های خود به دروغ‌گویی متوسل شده و همین دروغ به‌ظاهر ساده و کودکانه به یک تراژدی منجر می‌شود؛ تراژدی‌ای که از پس یک کمدی می‌آید و خود نیز از گذشته‌ای تراژیک سرچشمه می‌گیرد.

فیلم درباره کارمندی است که ناخواسته درگیر یک پرونده سیاسی-امنیتی می‌شود و ماموران تلاش می‌کنند او را به نیروی خودی تبدیل کرده و از این فرد یک مهره امنیتی بسازند.

به ‌نظر می‌رسد فیلم به دقت روی این لحن دوگانه کار کرده تا فراتر از یک داستان، به وضعیت فرهنگی ایران نزدیک شود. شخصیت اصلی -ایاز- انگار که از دل کمدی‌های تاریخ سینما بیرون پریده باشد، با آن میمیک و رفتارهای کودکانه‌اش، آن لحن مضحک و آن قد کوتاه و کلاهی که نیمی از چهره‌اش را می‌گیرد، تیپ یک کارمند دولت است که آسّه می‌رود و آسّه می‌آید و نه چیزی می‌فهمد و نه کاری به کار کسی دارد. تنها تفریحش غذا دادن به گربه‌هاست و حتی از پس چهار جوان که به همسرش متلک می‌گویند برنمی‌آید.

ایاز یک تیپ کمدی در دل یک تراژدی است و اقداماتی که رقم می‌زند یا به دست او رخ می‌دهند نیز چیزی بیش از یک کمدی نیست اما همین کمدی به مرگ او منتج می‌شود -همان‌گونه که در گذشته، پدرش نیز خود را به دار آویخت.

برای مثال دقت کنید به صحنه‌ای که ایاز برای اولین‌ بار وارد ماشین ماموران امنیتی می‌شود. دوربین در نزدیک‌ترین حالت ممکن به چهره او است که دو مامور قوی‌هیکل از دو طرف ماشین به او چسبیده‌اند. این صحنه بی‌تردید می‌تواند یک صحنه کمیک تلقی شود اما کمدی ماجرای این مملکت ۵۰ سال است آدمی را شوخی شوخی به مرگ محکوم می‌کند.

موضوع فیلم درباره «خانه» است. پدر ایاز به علت بی‌خانه بودن خودکشی کرده و این سانحه به ترومای ایاز بدل شده و اکنون او نیز ترس از بی‌خانه شدن دارد؛ اما از آن‌جا که فیلم با وضعیت تراژدی-کمدی ایرانی کار می‌کند، خانه نیز در این‌جا چیزی فراتر از یک داستان است. خانه می‌تواند کشور ایاز باشد؛ کشوری که متعلق به مردمان نیست -همان‌گونه که پدر ایاز در یک زیرزمین زندگی‌اش را پایان داد (انگار اجازه زندگی روی زمین نداشت) و خود ایاز نیز در آستانه از دست دادن این خانه، این خاک یا زمین است.

ایاز برای ماندن در خانه باید تن به حقارت دروغ‌گویی دهد و در سطح بزرگ‌تر، برای ماندن در این خاک باید آدم‌فروشی کند و با ماموران امنیتی سر سازش و همکاری داشته باشد -و حتی کارمند آن‌ها شود. مامورانی که هر کدام این خانه را به یک ویرانه‌سرای ترس‌آلود تبدیل کرده‌اند. اکنون ایاز میان دوراهی ماندن در خاک خود یا مردن در آن، مانده.

فیلم اگرچه در ابتدا تصویری واقعی و در عین حال ناخوش‌آیند از ایاز ارائه می‌دهد (که شاید بتوان شخصیت ترسویش را بسط به مردم عادی این سرزمین داد) اما در پایان ایاز است که در برابر ماموران ایستادگی کرده و مرگ را به جان می‌خرد.

در واقع فیلم دارد از همین شخصیت به‌ظاهر مضحک -که یادآور بازیگران کمدی‌های صامت است- یک قهرمان می‌سازد. و تراژدی-کمدی این‌جاست که فرد در این مملکت زمانی قهرمان می‌شود که دودستی زندگی‌اش را تقدیم کند و آزاده بمیرد. خودکشی اگر در دین و عرف و سنت امری مذموم قلمداد می‌شود، در خاک ایاز عملی پسندیده است. به بیان دیگر ترومای ایاز از پس خودکشی پدرش می‌آید؛ پدری که مرگش باعث ترسو بار آمدن فرزند شده اما در آخر می‌توان فهمید این ترس، توهمی بیش نبوده و شاید پدر نیز، ایستاده مرده و برای تن ندادن به حقارت، به زندگی‌اش خاتمه داده باشد.

فیلم با تصویری از مرگ پدر آغاز شده و با تصویری از مرگ پسر نیز پایان می‌یابد و نگاه تراژیک بی‌پایان را چرخه بی‌پایان مردن به قیمت فاسد نشدن به‌وجود آورده -شاید از معدود فیلم‌هایی است که تا این میزان به واقعیت جامعه پای‌بند بوده -هر چند به تعبیر جهان غرب، یک گروتسک نمایشی محسوب می‌شود.

صحنه‌های تماتیک فیلم نیز مهر تاییدی است بر کارکردهای استعاری «خانه» در مفهوم سیاسی‌اش. برای نمونه زمانی که ایاز با ماموران امنیتی رابطه‌ای پیدا می‌کند، سوسک‌ها از در و دیوار به خانه‌اش هجوم می‌آورند. ایاز ابتدا از طریق سم‌پاشی قصد نابودی آن‌ها را دارد اما این سوسک‌ها همان مامورانی هستند که خودش به این خانه دعوت کرده و اکنون تنها با حذف خودش است که می‌تواند «خانه‌» را از شر حشرات نجات دهد.

فیلم بی‌پایان درباره همین حشرات است که قرار نیست نابود شوند. ما تنها می‌توانیم با انتخاب درست، خودمان را نجات دهیم.

خبرهای بیشتر

پربیننده‌ترین ویدیوها

خبرها
جهان‌نما
خبرها
حرف آخر با پوریا زراعتی

شنیداری

پادکست‌ها