مسعود پزشکیان در نخستین حکم خود به عنوان رییسجمهور، پس از تنفیذ از سوی رهبر جمهوری اسلامی، فردی را به عنوان معاون اول و فرد شماره دو دولت منصوب کرد که خود در عمر سیاسیاش هیچگاه از یک چهره «شماره دو» فراتر نرفته است.
محمدرضا عارف که در این برهه حساس سیاسی وارد دولت شده، سابقه، ارتباط و هویت اصلاحطلبی دارد و انتصاب او احتمالا برای جبهه اصلاحات نیز مورد استقبال خواهد بود، اما موضع و موقعیت سیاسی او متفاوت از پیشینه و هویتش است و بیشتر رنگ و بوی محافظهکاری دارد. همین موضوع تا حد بسیاری در مسیر معاون اولی او نیز تعیینکننده خواهد بود.
برای روشن شدن موقعیت و موضع سیاسی عارف نگاهی به حدود سه دهه گذشته روشنکننده خواهد بود.
در این سه دهه جمهوری اسلامی با ظهور جریان اصلاحات در دهه هفتاد، تسویههای حکومتی و انسداد سیاسی دهه هشتاد و ادوار اعتراضات سراسری دهه ۹۰ به عنوان چند نقطه عطف مواجه شده، دورههایی که چهرهای مثل عارف توانسته است خود را با کمترین حاشیه حفظ کند تا هیچگاه از عرصه سیاسی حذف نشود.
دهه هفتاد؛ ترک زودهنگام حزب منتقد نظام
شاید بتوان ریاست بر دانشگاه تهران در نیمه اول دهه هفتاد شمسی را آغاز عصر جدید عارف در سیاستمداری دانست، جایی که به عنوان سیاسیترین دانشگاه کشور شناخته شده و میشود. همانطور که شهرداری تهران برای جایگاه ریاستجمهوری سکوی پرتاب محسوب میشود، ریاست این دانشگاه نیز پتانسیل پرتاب عارف به سمت هیات دولت را نشان داد.
عارف در آغاز نیمه دوم دهه هفتاد، با پیروزی جبهه اصلاحطلب، از چهرههای موسس جبهه مشارکت انقلاب اسلامی در کنار نامهایی چون مصطفی تاجزاده، محسن امینزاده و محمدرضا خاتمی شد. حزبی که بعدا در هشت سال اصلاحات به گروه پیشروی منتقد حاکمیت تبدیل شد و چهرههای عضو آن بارها از تریبونهای مجلس، هیات دولت و همچنین روزنامههای نوظهور برای خامنهای چالش ایجاد کردند.
اما عارف در این حزب ماندگار نشد و خیلی زود در همان اولین سال تاسیس این حزب از آن استعفا داد، تصمیمی که نتیجه آن این شد که ردای چهره منتقد نظام نیز بر تن نکند. او ترجیح داد مسیر هشتساله اصلاحات را در دولت به عنوان وزیر پست، تلگراف و تلفن و بعد در کنار محمد خاتمی به عنوان معاون اول ادامه دهد.
دهه هشتاد؛ گریز از موج سرکوبها
پس از پایان دولت اصلاحات، با روی کار آمدن احمدینژاد و بستهشدن فضای سیاسی، با آنکه عمر وزارت و زعامت دولتی عارف به سر آمد، اما توانست خود را بدون ایجاد حاشیه سیاسی در حاشیه سیاست حفظ کند.
به خصوص پس از انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۸۸ و اعتراضات سراسری مردم به «تقلب» و «کودتای انتخاباتی»، بهرغم اینکه صدها چهره مطرح اصلاحطلب و فعال مدنی معذول، محروم، محکوم و محبوس شدند، عارف از جمله چهرههایی بود که خود را حفظ کرد و به سلامت طوفان آن دوره را پشت سر گذاشت.
پس از اعتراضات سراسری آن دهه، زمانی که برای نخستینبار شکاف گسترده و شدید میان جامعه و حکومت به خیابانها کشیده شد، قهر سیاسی میان اصلاحطلبان و هسته سخت قدرت شکل گرفت.
نام عارف اما با این قهر سیاسی پیوندی نداشت. او توانست خود را به عنوان چهره مورد تایید خامنهای حفظ کند، نشان این تصمیم عارف نیز ادامه یافتن حکم عضویت او در مجمع تشخیص مصلحت نظام و برخی دیگر از شوراهای بالادست حاکمیتی است؛ جایی که او از سال ۱۳۸۱ تاکنون همچنان صندلی نهاد زیرمجموعه رهبر جمهوری اسلامی را برای خود حفظ کرده است.
به این ترتیب او توانست با همان «شماره دو» دهه هشتاد را با تلاطمهایش پشت سر بگذارد.
دهه ۹۰؛ وقتی نام عارف برجسته شد
فارغ از اتفاقات پایان دهه هشتاد و تحولات آغاز دهه ۹۰، انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۹۲ جایی بود که کارنامه سیاسی و نام عارف را در عرصه عمومی برای نخستینبار به بالاترین سطح کشاند.
زمانی که اصلاحطلبان برای بازگشت به قدرت و به قصد ایجاد تغییر دوباره پشت نامزدی مثل هاشمی رفسنجانی وارد صحنه شدند، تیغ رد صلاحیتها به پر آنها گرفت. تغییر آرایشهای سیاسی سابق و نزدیکشدن طیف موسوم به اصلاحطلب با طیف موسوم به اعتدالگرا، جبهه منتقد درون حکومت را پشت حسن روحانی قرار داد، تغییری که به ضرر عارف تمام شد.
او در تجمعات انتخاباتی، فریاد «انصراف» به نفع روحانی برای پیروزی را از حامیانش شنید. درخواست انصراف از عارف در حد تجمعات و شعارهای حامیانش باقی نماند، نهایتا محمد خاتمی نیز تنها چند روز مانده به رایگیری از عارف خواست که کنارهگیری کند. اینجا نیز عارف باز هم نتوانست به کرسی ریاستجمهوری برسد و «شماره یک» شود، او مجبور بود با فرمان رییس سابقش در دولت اصلاحات کنارهگیری کند. کنارهگیری که با دلخوری او همراه بود.
دلخوری عارف ادامه یافت تا در سال ۱۳۹۴، با حمایت اصلاحطلبان و طیف دولت روحانی او در انتخابات مجلس نامزد شد و با دریافت پاداش انصراف از نامزدی انتخابات قبلی، توانست رای بسیار بالایی از مرکز سیاسی کشور کسب کند و به عنوان چهره اول برآمده از صندوقها با پشتوانه رای بالا وارد مجلس شود.
اما در مجلسی که با «لیست امید» خاتمی بسیاری از اصلاحطلبان و حامیان دولت روحانی در آن کرسیها را به دست گرفتند هم جایی برای تبدیل عارف به شماره یک مجلس نبود، نهایتا او نتوانست در میان نمایندگان جدید آرای لازم برای ریاست مجلس را به دست آورد و قرعه ریاست به علی لاریجانی رسید.
در این دوره نیز تغییرات و تحولات موجب قهر سیاسی این چهره دلنازک سیاست شد و او به نشانه اعتراض، اما بدون نشان دادن آشکار آن در سخنان یا رفتارش، چهار سال سکوت پیشه کرد و دوره چهارساله نمایندگی با آن آرای بالا را به عنوان یک نماینده منفعل با کمترین نطقها و حتی پرهیز از انتقادات و نقشآفرینی جدی به پایان رساند.
همین انفعال در مجلس بود که عارف را در آن دوره در فضای عمومی و رسانهای با کنایه به عنوان «سلطان سکوت» مطرح کرد. روزنامه اصلاحطلب سازندگی هم از او با عنوان «تندیس سکوت» یاد کرد.
هرچند در خارج از نهادهای قدرت، عارف توانسته بود پس از انتخابات ریاستجمهوری به راس شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان برسد، اما همان نهاد غیردولتی نیز تحت زعامت عارف به یک تشکل جدی با فعالیت مداوم و با اثر تبدیل نشد و توان نقشآفرینی عارف در صحنه سیاسی و مدنی با سوال جدیتر مواجه شد.
عارف در دوره دوم روحانی نیز باز هم با همان پیراهن «شماره دو» در غالب یک چهره متوسط با نقشهای حاشیهای در نهادهای حاکمیتی کمحاشیه مثل مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای عالی انقلاب فرهنگی خود را حفظ کرد.
او در تلاطمهای اعتراضات پیدرپی سیاسی از دی ۹۶، آبان ۹۸ و خیزش «زن، زندگی، آزادی» نیز با محافظهکاری و وارد نشدن جدی به چالشها و تنشها دوباره بحران را پشت سر گذاشت.
این چهره اصلاحطلب حتی از «مردمیترین حکومت جهان» خواندن جمهوری اسلامی ابایی نداشته و در انتخابات سال ۱۴۰۳ ریاستجمهوری که جمهوری اسلامی با بزرگترین تحریم مردم مواجه شد، گفت ۶۰ درصدی که رای ندادند «برانداز» نیستند. عارف تقلب در انتخابات نظام را رد کرده و حتی در مجلس برای دفاع از سپاه پاسداران یونیفورم آن را بر تن کرد.
او با همین مواضع جایگاه خود را برای حکومت و اعتمادش برای شخص خامنهای را حفظ کرد.
شریک قافله پزشکیان؛ سرنوشت مشترک
نگاهی به مسیر و عمر سیاسی عارف نشان میدهد او از ابتدا مرد «شماره دو» بوده و اکنون نیز در همین سطح مانده است؛ چه زمانی که ریاست یک دانشگاه یا وزارت یک کابینه را بر عهده داشت، چه در دوره معاون اولی، چه ریاست فراکسیون «امید» مجلس و چه حالا در کنار پزشکیان.
او سعی کرده خود و سیاستش را از منافع و مرکزیت جمهوری اسلامی دور نکند و با خامنهای زاویه نگیرد. نام عارف حتی به واسطه «ژن خوب» بودن و پستهای پسرش یا افراد حاشیهدار اطرافش که به واسطه رانت به مناصب اقتصادی رسیدند به منافع اقتصادی حکومت و رانتجویی گره خورده است.
اما اکنون و این دوره شاید برای عارف مثل گذشته نباشد، پس از نقاط عطف جمهوری اسلامی در سه دهه اخیر، حکومت در یک برهه حساس گذار از بحران، تثبیت مجدد اقتدارگرایی و فشار روزافزون بینالمللی قرار گرفته و دولت پزشکیان با ماموریت و کارکرد حل این مسائل قطعا با چالشهای بزرگی روبهرو خواهد بود که شاید عارف نتواند مثل گذشته بدون حاشیه از آنها عبور کند.
بار مطالبات سیاسی معترضانه جامعه، بحرانهای اقتصاد و انرژی، وضعیت متلاطم بازار، فشار تحریم بینالمللی در کنار سایر مشکلات و بحرانهای حکومت مسیر سختی را پیش روی دولت پزشکیان قرار داده، دولتی که محمدرضا عارف در آن اکنون همراه قافله به حساب میآید و در سقوط یا صعودش شریک خواهد بود.
با این حال از سویی جایگاه معاون اولی در دولت جمهوری اسلامی با وجود اینکه از لحاظ اداری و اختیارات منصبی مهم حساب میشود، اما لزوما دارای وزن سیاسی به ذات خود نیست.
شاید اگر در دورههایی مثل رئیسی با چهرهای چون محمد مخبر این جایگاه توانست از حاشیه به متن سیاسی بیاید، اما به نظر نمیرسد عارف که به ذات همیشه یک «شماره دو» بیحاشیه بوده فردی باشد که بتواند در این جایگاه به چهرهای موثر تبدیل شود.
به این ترتیب شاید عارف «آش نخورده و دهان سوخته» این دولت باشد؛ چرا که نه ذات و توان تاثیرگذاری مطلوب برای ایجاد تغییر را دارد و نه در شرایط مطلوب سکان یک پست را به دست گرفته است.